تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



جامعه مجازي رازعشق

مژده                مژده
وبلاگ عاشقانه razeeshgh.loxblog .com  تبدیل به سایت شد
 سلام دوستان عزیز

جامعه مجازی راز عشق به امکانات بی نظیر در نوروز 91 راه اندازی شد

از امکانات این جامعه مجازی: چت خصوصی و چت روم پیشرفته، اشتکراک گذاری مطالب، موزیک، عکس و ویدیو، تالار گفتگو فوق پیشرفته، ايجاد آزمون و...

همین الان میتونید عضو جامعه مجازی ما شوید
razeeshgh.ir

نويسنده: امید و آرزو تاريخ: جمعه 21 بهمن 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فرياد

مشت مي كوبم بر در
پنجه مي سايم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چيز
بگذاريد هواري بزنم
آي
با شما هستم
اين درها را باز كنيد
من به دنبال فضايي مي گردم
لب بامي
سر كوهي دل صحرايي
كه در آنجا نفسي تازه كنم
آه
مي خواهم فرياد بلندي بكشم
كه صدايم به شما هم برسد
من به فرياد همانند كسي
كه نيازي به تنفس دارد
مشت مي كوبد بر در
پنجه مي سايد بر پنجره ها
محتاجم
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا بايد اين داد كند
از شما خفته چند
چه كسي مي ايد با من فرياد كند ؟

نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جزر و مد

ماه، دريا را به خود مي خواند و،

آب،

با كمندي، در فضاها ناپديد؛

دم به دم خود را به بالا مي كشيد .

جا به جا در راه اين دلدادگان

اختران آويخته فانوس ها .

***

گفتم اين دريا و اين يك ذره راه !

مي رساند عاقبت خود را به ماه !

من، چه مي گويم، جدا از ماه خويش

بين ما،

افسوس،

اقيانوسها ...

نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تاريك


چه جاي ماه ،

كه حتي شعاع فانوسي

درين سياهي جاويد كورسو نزند

به جز قدمهاي عابران ملول

صداي پاي كسي

سكوت مرتعش شهر را نمي شكند

***

به هيچ كوي و گذر

صداي خنده مستانه اي نمي پيچد

***

كجا رها كنم اين بار غم كه بر دوش است ؟

چرا ميكده آفتاب خاموش است !

نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ارمغان


چگونه ماهي خود را به آب مي سپرد !

به دست موج خيالت سپرده ام جان را .

فضاي ياد تو، در ذهن من، چو دريائي است؛

بر آن شكفته هزاران هزار نيلوفر .

درين بهشت برين، چون نسيم مي گذرم،

چه ارمغان برم آن خنده گل افشان را ؟

نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آسمان كبود



بهارم دخترم از خواب برخيز

شكر خندي بزن و شوري برانگيز

گل اقبال من اي غنچه ي ناز

بهار آمد تو هم با او بياميز

***

بهارم دخترم آغوش واكن

كه از هر گوشه، گل آغوش وا كرد

زمستان ملال انگيز بگذشت

بهاران خنده بر لب آشنا كرد

***

بهارم، دخترم، صحرا هياهوست

چمن زير پر و بال پرستوست

كبد آسمان همرنگ درياست

كبود چشم تو زيبا تر از اوست

***

بهارم، دخترم، نوروز آمد

تبسم بر رخ مردم كند گل

تماشا كن تبسم هاي او را

تبسم كن كه خود را گم كند گل

***

بهارم، دخترم، دست طبيعت

اگر از ابرها گوهر ببارد

و گر از هر گلش جوشد بهاري

بهاري از تو زيبا تر نيارد

***

بهارم، دخترم، چون خنده ي صبح

اميدي مي دمد در خنده تو

به چشم خويشتن مي بينم از دور

بهار دلكش آينده ي تو !

*****


نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کوچه

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم ،

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم ٬

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ،

باغ صد خاطره خنديد ٬

عطر صد خاطره پيچيد ،

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم ؛

پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ،

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم..

تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ،

من همه محو تماشاي نگاهت

آسمان صاف و شب آرام ..

بخت خندان و زمان رام ..

خوشه ماه فرو ريخته در آب ..

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب ٬

شب و صحرا و گل و سنگ ،

همه دل داده به آواز شباهنگ

- يادم آيد تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن !

لحظه اي چند بر اين آب نظر كن !

آب آيينه عشق گذران است ،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است ؛

باش فردا كه دلت با دگران است !

تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن !

با تو گفتم حذر از عشق ندانم ،

سفر از پيش تو هرگز نتوانم .

روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد ؛

چون كبوتر لب بام تو نشستم ..

تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم ..

بازگفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم ٬

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ،

حذر از عشق ندانم

سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم ،

اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت ،

اشك در چشم تو لرزيد

ماه بر عشق تو خنديد ،

يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم ،

نگسستم ٬ نرميدم ..

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم ،

نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم !

نكني ديگر از آن كوچه گذر هم !

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم ؟! ...


نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com